بهرام قاسمي . سخنگوي وزارت خارجه در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر«تحليف رئيسجمهور کانون ديپلماسي جهان» نوشت:
برگزاري مراسم شکوهمند و عزتآفرين تحليف رياستجمهوري اسلامي ايران در روز شنبه ١٤ مرداد ١٣٩٦، نقطه اوج روندي است که با برگزاري انتخاباتي شکوهمند و غرورآفرين در ٢٩ ارديبهشت آغاز شد. انتخابات رياستجمهوري اسلامي در کشورمان، فرايندي بيبديل يا حداقل کمنظير در جهان در سه گام و با سه پيام متفاوت است: گام نخست انتخاب رئيسجمهور با رأي مستقيم ملت که اين همان تبلور و تجلي مردمسالاري است. گام دوم تأييد انتخاب ِمردم و تنفيذ منتخب ملت از سوي رهبري اسلامي که اين همان تجلي و تبلورِ اسلاميت نظام است و گام سوم سوگند رئيسجمهور در پيشگاه نمايندگان ملت و با حضور نمايندگان قاطبه دولتها، افکار عمومي مردم و نهادهاي بينالمللي است که به منزله تأييد و پذيرش جهاني نظام مقدس جمهوري اسلامي است. اگر فرداي انتخابات رياستجمهوري، پاياني بود بر رقابتهاي جدي و سخت ميان رقباي انتخاباتي و آغاز تعامل و همکاري ميان همه گروهها و جناحهاي سياسي؛ اما مراسم تحليف رئيسجمهور که با حضور نمايندگان کشورها، دولتها، پارلمانها و سازمانهاي مختلف جنبه و بعدي جهاني و بينالمللي مييابد؛ به مفهوم تثبيت و تحکيم روند تعامل سازنده با دنيا و تأييدي دوباره بر رويکرد ايراندوستي و ايرانپذيري به جاي ايرانهراسي و ايرانستيزي از سوي جامعه جهاني است.
حال با حضور هيئتهاي بلندپايه سياسي، ديپلماتيک و پارلماني ١٠٥ کشور جهان به همراه نمايندگان عاليرتبه بيش از ١٠ سازمان منطقهاي و بينالمللي در مراسم تحليف رئيسجمهور که به منزله حضور نمايندگان حدود دوسوم اعضاي جامعه بينالمللي است؛ تهران به پايتخت ديپلماتيک جهان و کانون توجه جهانيان تبديل شده است. حضور گسترده و چشمنواز بيش از ١١٠ هيئت از چهار گوشه جهان در مراسم و آيين تحليف رئيسجمهور، توأمان دربردارنده چند پيام مهم براي مردم ايران و جهان است:
١. دنيا به انتخابات رياستجمهوري و رئيسجمهور منتخب ملت، به ديده تکريم و تعظيم و احترام نگريسته و آن را مورد تحسين و حمايت قرار ميدهد.
٢. روند مردمسالاري ديني در ايران، روندي تثبيتشده و جاافتاده و مورد پذيرش و اقبال افکار عمومي جهانيان و قاطبه کشورها و دولتهاي دنياست.
٣. حضور ٤٤ميليوني مردم پاي صندوقها و رأي ٢٤ميليوني به رئيسجمهور منتخب به منزله پذيرش و اقبال عمومي ملت ايران به راه و روش اعتدالي و اصلاحطلبانه است که رئيسجمهور منتخب در چهار سال گذشته در پيش گرفته و اين انديشه و اين راه مورد اقبال و پذيرش جامعه جهاني نيز قرار دارد.
٤. حضور وسيع و چشمگير هيئتهاي عاليرتبه سياسي، ديپلماتيک و پارلماني در مراسم تحليف رئيسجمهور، مؤيد شکست انگاره باطل ايرانستيزي و ايرانهراسي است که دشمنان کينهتوز نظام اسلامي از جمله رژيم صهيونيستي و برخي رقباي منطقهاي درصدد القاي آن هستند.
٥. حضور اين تعداد هيئت بلندپايه از کشورهاي مختلف و سازمانهاي بينالمللي، از يک سو نشانگر موفقيتآميزبودن سياست خارجي فعال، سازنده و تعاملي دولت يازدهم در چهار سال گذشته و از سوي ديگر تأييد و تأکيدي است بر ادامه اين سياستها از سوي جامعه جهاني.
٦. ميوه و ثمره برجام و ديگر موفقيتهاي سياست خارجي کشور را ميتوان در چنين برهههاي حساس و نقاط عطف تعيينکنندهاي چيد و درو کرد، آنجا که با وجود فشارهاي ديوانهوار سران رژيم صهيونيستي و ترفندهاي گوناگون رقباي منطقهاي و اقدامات بيمنطق و تحريمها و تحديدهاي از سر استيصال دولتمردان آمريکايي، بازهم شاهد حضور پرشور و پرشعور بيش از ١١٠ هيئت عاليرتبه در مراسم تحليف رئيسجمهور منتخب هستيم تا با صداي بلند به ايرانهراسي و ايرانستيزي دشمنان ايران يک «نه» بزرگ بگويند.
٧. پيام ايران صلح، دوستي، امنيت، توسعه و رفاه براي همه ملل جهان بوده و خواهد بود و ايران به تمامي آناني که خواهان حسن نيت و دوستي با ايران هستند، پاسخي مناسب و دوستانه خواهد داد. مراسم تحليف رئيسجمهور، اين پيام را بهطور مستقيم و بيواسطه به نمايندگان و فرستادگان دوسوم جامعه بينالمللي و بهطور غيرمستقيم و از طريق ١٣٠ رسانه بينالمللي حاضر در مراسم، به مردم جهان منتقل ميكند.
٨. مراسم تنفيذ و آيين تحليف رئيسجمهور و جلب توجه گسترده جهانيان به اين مراسم، نشانگر قدرت نرم جمهوري اسلامي ايران است. برگزاري موفقيتآميز انتخابات رياستجمهوري، حضور گسترده و تعيينکننده مردم در اين انتخابات، انتخاب رئيسجمهور منتخب با آراي قاطع، پذيرش رأي مردم از سوي همه جناحها و جريانات سياسي، تنفيذ حکم رئيسجمهور از سوي رهبري معظم نظام، حمايت قاطع و پشتيباني همه قوا، دستگاهها و نهادهاي حاکميتي از جمله نيروهاي مسلح از رئيسجمهور منتخب و نهايتا برگزاري مراسم تحليف رئيسجمهور در پيشگاه نمايندگان مردم در خانه ملت، جملگي نمايانگر قدرت نرم جمهوري اسلامي و تأثير شگرف آن بر افکار عمومي مردم دنياست. قدرت نرمي که جهانيان را به تکريم و تحسين واداشته و بايد به پاسداشت و ارتقاي ظرفيت عظيم قدرت نرم در کنار قدرت سخت و کوبنده نظام و کشور اسلاميمان همت گماشت.
- نقطه قابل قبول كجاست؟
روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش نوشت:
در جريان تنفيذ حكم رياستجمهوري از سوي مقام معظم رهبري، ايشان نكتهاي را به اين مضمون و به عنوان يك جهتگيري خطاب به آقاي رييسجمهور بيان داشتند كه قابل تامل است. گفته شد كه: «جهتگيري اول؛ پرداختن به مشكلات مردم است. پرداختن به مسائل داخلي، مشكلات مردم، مساله معيشت و اقتصاد؛ كه اين دو را بايد به نقطه قابل قبولي در طول اين چهار سال برسانيد.»
هرچند آقاي روحاني نيز در سخنان خود وعدههاي روشني را در همين زمينه درباره دوره 4 ساله پيش روي خود داد ولي مساله و نكته قابل تامل اين است كه حل مساله معيشت و اقتصاد تا رسيدن به نقطه قابل قبول در طول اين 4 سال را چگونه بايد درك يا تحليل كرد؟ شايد در ابتدا بايد از خود بپرسيم كه چرا در گذشته مساله اقتصاد و معيشت تا اين اندازه در اولويت امور كشور نبود؟ براي نمونه در دهه 1370 و نيمه اول دهه 1380 چرا جامعه تا اين اندازه اقتصادزده نبود؟ مگر نه اينكه در سالهاي اخير برخي نيروها مدعي هستند كارهاي زيادي در حوزه اقتصادي انجام دادهاند، پس با انجام كارهاي اقتصادي بايد قدري از اين حساسيت و توجه كاسته شود نه آنكه اكنون و به درستي در پي رسيدن به نقطه قابل قبولي در امر معيشت و اقتصاد باشيم؟ اين جمله چه چيزي را براي ما روشن ميكند؟ به نظر ميرسد كه با وجود تمام ادعاها، طي دهه گذشته كمابيش نوعي عقبگرد اقتصادي را شاهد بودهايم، در اين دوره نه تنها دستاوردهاي اقتصادي نتوانسته انتظارات فزاينده جامعه ايران را تامين كند، بلكه برآورده كردن انتظارات گذشته و معمولي نيز بيپاسخ مانده است. اجازه بدهيد قدري دقيقتر به ماجرا نگاه شود. در طول دوره 8 ساله احمدينژاد، عملا شغل چنداني به مشاغل كشور اضافه نشد. اگر در برخي از سالها نيز شاهد رشد اقتصادي بوديم، اين رشد ناشي از فشار مضاعفي بود كه به مصرف منابع موجود كشور وارد ميشد، منابع زيرزميني، منابع آبي، منابع خاكي و جنگلها و... اين رشد، رشد پويا و مولدي نبود. تقريبا كمتر ديده شده كه كشوري در طول يك دوره 8 ساله صدها ميليارد دلار درآمد داشته باشد ولي رشد اشتغال آن در حد صفر باشد. اين وضع محصول نوعي زمينگير شدن اقتصاد و زيرساختهاي آن است. بدترين شاخص اقتصادي يك جامعه و نيز مهمترين عامل فقر، كمبود شغل و رواج بيكاري است. اين روزها هرچه گزارشهاي اجتماعي در مطبوعات ميبينيم به نحوي بازتابدهنده وضعيت فقر و بيكاري در جايجاي كشور است. از اطراف تهران گرفته تا حاشيههاي شهري بلوچستان تا زابل و هرمزگان و... اگر اين فقر هميشه و در همين ابعاد بوده است، پس چرا پس از گذشت 4 دهه از انقلاب هنوز نتوانستهايم قدري از آن را كاهش دهيم كه به نقطه قابل قبول برسد؟
و اگر اين فقط در دهه اخير افزايش يافته است، پس عامل به وجود آورنده آن چيست؟ چرا درآمدهاي سرسامآور نفتي نتوانست اين فقر را حل كند؟ سهل است كه آن را تشديد كرد! درآمدهايي كه جز تشديد فساد و ناكارآمدي دستگاه اداري نتيجه ديگري نداشت.
نقطه قابل قبول كجاست؟ برنامه ششم توسعه رشد اقتصادي سالانه 8 درصد را تعيين كرده است. ديگر اينكه سالانه نزديك به يك ميليون شغل ايجاد شود و اينكه در پايان برنامه ضريب جيني يا نابرابري اقتصادي به 34/0 كاهش يابد. اگر رشد اقتصادي مذكور محقق شود پس از 4 سال 35 درصد بر اقتصاد كشور افزايش مييابد، سطح اشتغال حدود 4 ميليون نفر بيشتر ميشود و با رسيدن به ضريب جيني 34/0، در اين فاصله درآمد طبقات فقير حداقل 50درصد بيشتر خواهد شد. ممكن است گفته شود اينها كفايت نميكند. ولي پاسخ اين است كه احتمال ضعيفي وجود دارد كه با ادامه وضع موجود چنين اهدافي محقق شود. زيرا همانطور كه گفته شده زيرساختهاي اقتصادي و اداري بيش از آن تخريب شده است كه قطار اقتصاد بتواند روي ريل آنها با وضع موجود حركت كند. اين ريلها بايد تقويت شوند تا سرعتهاي بالاتر را تحمل كنند. ريلهاي موجود فاقد توانايي براي پذيرش سرعت بالاي اقتصادي است. اگر دولت آقاي روحاني بتواند در پايان 4 سال دوم خود اين حد از دستاوردها را داشته باشد، بايد آن را موفق بلكه كاملا موفق دانست. ولي فراموش نكنيم كه حتي رشد اقتصادي سال 1395 محصول برطرف شدن تحريمها و فروش نفت بود و بخش اعظم آن به دليل رشد بخش نفت و سپس كشاورزي بود، در حالي كه بايد موتور دو بخش خدمات و صنعت روشن شود و بدون اين دو ممكن نيست رشدي پايدار را تجربه كنيم.
رسيدن به رشد پايدار دو رقمي براي صنعت و خدمات (چون دستيابي به چنين رشد پايداري براي كشاورزي و نفت غيرمحتمل است) نيازمند سرمايهگذاريهاي بزرگ است كه تامين اين سرمايهها جز از طريق تفاهم ملي و حذف و كاهش بسياري از سنگاندازيها و نيز پذيرش يك سياست اقتصادي منسجم و مورد توافق امكانپذير نيست.
- عرسال، آثار فتحی بزرگ
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
منطقه نسبتا بزرگ «عرسال» نقش کلیدی در جنگ سوریه و به خصوص مقاومت لبنان که یک ضلع مهم در جنگ ضدتروریزم تکفیری در سوریه به حساب میآید بود. از این رو پس از عملیات بزرگ حزبالله در منطقه القصیر سوریه، دولتهای مخالف سوریه و گروههای تروریستی تلاش کردند تا در مقابل ضربهای که از عملیات دو ماههالقصیر خوردند یک موقعیت کلیدی برای در اختیار گرفتن موقعیتی برتر بدست آورند این منطقه، «عرسال» بود که شامل حدود 300 کیلومترمربع سرزمین لبنان و سوریه میشد و البته بخش اعظم آن- حدود 170 کیلومترمربع- در لبنان بود. این انتخاب یک هدف استراتژیک بود که در فاصله کوتاهی در مرداد 1393-اوت2014- به آن دست یافتند. هماینک این منطقه حساس و کلیدی پس از یک نبرد سخت و البته در زمانی کوتاه تقریبا به طور کامل توسط حزبالله لبنان بازپس گرفته و پاکسازی شد. درخصوص این پیروزی بزرگ و زوایای آن نکات زیرقابل توجه میباشد:
1- تسلط تروریستها بر منطقه عرسال در اواسط تابستان دو سال پیش با هدف چندگانهای شامل اولا ایجاد یک نقطه امن و کانونی برای انتقال سلاح و تروریزم از مدیترانه و طرابلس به داخل سوریه و به خصوص عملیاتهایی که با هدف سیطره بر دو استان کانونی حمص و دمشق طراحی و اجرا میشود ثانیا تبدیل این منطقه به اهرم فشار علیه حزبالله لبنان به گونهای که مانع حضور فعال و با نشاط حزبالله در سوریه شود و مردم لبنان نتیجه شرکت حزبالله در عملیات ضدتروریزم را انتقال این پدیده از سوریه به لبنان ببینند، ثالثا درگیر کردن ارتش لبنان با حزبالله چرا که مسئولیت طبیعی ارتش لبنان حمایت از پناهجویانی است که از سوریه به اردوگاهها در عرسال سکنی گزیدهاند و حال آنکه حزبالله نمیتواند در برابر نفوذ گسترده تروریستهایی که در پوشش پناهجو وارد این اردوگاهها شده و آنها را به صحنه تهدید موقعیت حزبالله در سوریه نمایند، سکوت کند و رابعا ایجاد منطقهای امن برای خانوادههای تروریستهایی که در سوریه میجنگند، دنبال شد.
در عین حال حزبالله لبنان در این مدت تلاش کرد تا با محدود کردن آنها در منطقه و قطع اتصالات آنها در سوریه و لبنان از تحقق اهداف چهارگانهای که به آن اشاره شد جلوگیری کند که تا حد زیادی هم بر آن دست یافت.
2- حزبالله لبنان از اوایل 1396 و پس از کسب اجماع داخلی در لبنان، عملیات آزادسازی منطقه عرسال را طراحی کرد و این پس از آن بود که ارتش لبنان با صراحت به رئیسجمهور این کشور گفته بود که نمیتواند مسئولیت پاکسازی عرسال و پیرامون آن را برعهده بگیرد و این کار باید به مقاومت لبنان و رهبر آن سیدحسن نصرالله سپرده شود. حزبالله در طرح اولیه قرار بود پیش از شروع ماه مبارک رمضان عملیات خود را آغاز کند اما شرایطی در داخل سوریه پیش آمد و سبب تاخیر دو ماهه در اجرای عملیات شد. در نهایت این عملیات در حالی آغاز شد که طیفهای مختلف لبنانی- به جز حزبالمستقبل به رهبری سعد حریری - کنار حزبالله قرار گرفتند و این یک وضع کاملا مطلوب برای اقتدار داخلی حزبالله به حساب میآید این در حالی بود که ایجاد دردسر برای حزبالله و ضربه زدن به مشروعیت داخلی حزبالله یکی از اصلیترین اهداف تصرف منطقه عرسال توسط النصره و داعش بود که با حمایت ترکیه و عربستان این اتفاق در اوت 2014 افتاد.
حزبالله هماینک، کل این منطقه شامل شهرک عرسال و روستاهای الرمل، القاع، الفاکهته، راس بعلبک، اللبده و... را در یک عملیات چند روزه آزاد کرده است اما در عین حال با توام کردن عملیات نظامی با عملیات سیاسی، این آزادی را با حداقل هزینه و حداقل شهدا بدست آورده است. همانگونه که سیدحسن نصرالله در اثنای این عملیات گفت، هدف عملیاتی حزبالله گرفتن تلفات زیادی از النصره نبود بلکه هدف اصلی آزادسازی این منطقه از سیطره النصره بود. براین اساس نصرالله در پیامی که برای رهبران النصره فرستاد و آن را از طریق سخنرانی در تلویزیون نیز تکرار کرد به آنان مهلتی کوتاه داد تا منطقه را ترک نمایند. پیش از این «ابومالک النقلی» سرکرده این گروهک در مناطق مرزی لبنان و سوریه در مذاکره با «مصطفی الحجیری» شهردار شهرک عرسال گفته بود شرط تحویل منطقه این است که رهبران و نیروهای النصره بدون آنکه مورد شناسایی قرار گرفته و یا خلعسلاح شوند به ترکیه عزیمت نمایند که این خواستهها مورد پذیرش قرار نگرفت و در مذاکرات بعدی که بین نمایندهای از حزبالله و «عباس ابراهیم» از سوی النصره صورت گرفت، النصره پذیرفت که سلاحها را تحویل دهد و نیروهایش را به ادلب منتقل گرداند که این توافق در دو مرحله اجرایی گردید. در مقابل آن النصره پذیرفت که اسرای مقاومت را تحویل داده و اجساد شهدای حزبالله نیز تحویل گردد که این اتفاق افتاد. در واقع آزاد شدن اسرای حزبالله تداعیکننده عملیات تبادل اسرای لبنان بعد از پیروزی حزبالله در جنگ 33 روزه علیه رژیم صهیونیستی بود.
3- پیروزی بزرگ حزبالله لبنان در جنگ عرسال یک حلقه از پیروزیهای بزرگی است که طی حدود دو ماه اخیر نصیب جبهه مقاومت شده است. آزادسازی موصل که مرکز اصلی هدایت تروریزم در منطقه بود، به هم زدن طرح استراتژیک آمریکا در مرزهای شرقی سوریه، پیروزی مقاومت در غوطه شرقی دمشق و غرب حمص و شکست داعش در تدمر و مناطق پیرامونی آن و آزادسازی سریع عرسال به خوبی نشان میدهد که روند تحولات امنیتی از شکل بحرانی به شکل عادی آن جریان پیدا کرده است و این نوید را پدید آورده است که سال 2017 در نهایت به یک تحول استراتژیک در وضع امنیتی سوریه منجر شود. شکست تروریزم در حد فاصل 2014 تا 2017 یعنی در یک دوره چهارساله کار بسیار بزرگی بود بخصوص اگر این نکته را درنظر بگیریم که برای شکلگیری این گروههای تروریستی و آمادهسازی آنان از جنبههای مختلف سالها کار شده بود و سرویسهای اطلاعاتی و سازمانهای سیاسی مختلفی از آمریکا تا ترکیه و سعودی پای این کار آمده بودند. شکست آنان در یک دوره چهار ساله از طرف نیروهایی که در مقایسه با حریف از امکانات نظامی ویژهای هم بهرهمند نبودند، کاری بزرگ و در واقع جلوهای از «وماالنصر الا من عندالله» بود. کمااینکه شکست پروژه اشغال نظامی کشورها از سوی آمریکا و ایجاد جنگهایی از نوع جنگ 33 روزه در حدفاصل 2001 تا 2009 یعنی در یک دوره 9 ساله کار بسیار بزرگی بود. در حالی که مخاطب اصلی همه این جنگها و موج تروریزمی که در حدفاصل 2012 تا 2017 پدید آمد، «جمهوری اسلامی» بود. اگر پیروزی آسان حزبالله در منطقه کوهستانی و صعبالعبور عرسال در سال 2017 را با پیروزی بسیار سخت حزبالله در منطقه هموارتر القصیر و یبرود در سال 2014 مقایسه کنیم درمییابیم که در این فاصله چه تحول بزرگی روی داده است. در جنگ سال 2014 با وجود آنکه القصیر منطقهای بالنسبه هموار است حزبالله ناچار شد دو ماه بجنگد و دستکم 800 شهید را تقدیم کند درحالیکه در جنگ 2017 و در منطقهای بسیار سختتر، این پیروزی طی یک هفته و تنها با 25 شهید به دست آمد. بااین وصف آنچه در این جنگ رخ داده است جنگ غلبه اراده مقاومت بر اراده آمریکا و کشورهای وابسته و تروریستهای تحتالحمایه آن است که این یک «فتحعظیم» به حساب میآید.
4- آنچه در منطقه در حال وقوع است، شکست تفکر و پروژه تروریزم است و این نشان میدهد که میتوان پس از این و تا مدتها چنین روندی را پایانیافته تلقی کرد هر چند ممکن است جلوههای ضعیفی از آن را کماکان شاهد باشیم.
نکته مهم این است که با پایان پروژه تروریزم حتماً آمریکا و عوامل آن در منطقه، پرده جدیدی را میگشایند تا از طریق دیگری زمین و زمان را از جبهه مقاومت و انقلاب اسلامی بگیرند. نباید فراموش کنیم که کماکان مسئله اول و اصلی آمریکا، اسرائیل، سعودی و... «ایران، و مقاومت آن در برابر جبهه استکباری است پس نباید گمان کنیم که این جبهه کینهتوز با شکست در مقابل ایران و جبهه مقاومت به حقانیت آن اعتراف کرده و یا خود را ناگزیر به تحمل آن خواهد دید. مهم این است که دریابیم پس از شکست این جبهه در شاخه امنیتی و نظامی چه پردهای باز خواهد کرد. همین روزها ما شاهد تلاش گستردهای برای ربودن عراق از جبهه مقاومت هستیم این بار اما مهمات در دو صحنه اجتماعی- با هدف بیاعتبارسازی اسلامگرایان و ایجاد اختلاف بین آنان- و در صحنه روابط خارجی- جداسازی آنان از ایران- جریان دارد با این گمان که جبهه مقاومت بدون کمک عراق قادر به حفظ نفوذ خود در منطقه و مقابله با مداخلات جبهه استکباری نیست.
- سه مأموريت کليدي دولت
روزنامه رسالت در ستون سرمقالهاش نوشت:
دولت دوازدهم به دليل کارکردهاي پيشيني و الزامات پسيني، سه مأموريت کليدي دارد که در توصيه هاي مقام معظم رهبري در مراسم تنفيذ، از سوي معظم له مطرح شد. اولين مأموريت، پرداختن به مسائل داخلي به ويژه مشکلات مردم در حوزه اقتصاد و معيشت است. شعارهاي رئيس جمهور در دور اول رياست جمهوري و نيز در دور دوم، توقعات مردم و يا بهتر بگوييم مطالبات مردم در حوزه اقتصاد را افزايش داده است. رئيس دولت بايد فکري براي پاسخگويي در اين مورد داشته باشد. امروز باغ برجام، خشکيده است و با بدعهدي آمريکا، بار و بري ندارد. اينکه در گذشته گفته مي شد حتي آب خوردن ما به برجام ربط دارد، معلوم شده است ربطي ندارد. ما با عزت مي توانيم مثل گذشته به راه خود ادامه دهيم.
ادامه تحريم ها چشم ما را به روي امکانات وسيع کشور باز مي کند و ما مي توانيم براي رهايي از وابستگي و ايستادن روي پاي خود، هر از چندي جشن خودکفايي در مورد برطرف کردن نيازهاي داخلي خود را برپا کنيم. هر کس که با الفباي تحريم آشنا باشد، مي داند که از اولين روزهاي تحريم هاي ظالمانه آمريکا که به دوره اشغال لانه جاسوسي آمريکا بر مي گردد، تا کنون آمريکايي ها هيچ غلطي نتوانسته اند بکنند.
کافي است در شهرهاي بزرگ به ويژه در پايتخت جمهوري اسلامي، گشتي بزنند، تنها چيزي که در شهرها و بازارهاي ما ديده نمي شود، آثار تحريم است. وسعت خاک ما و قرار گرفتن در سر راه شرق و غرب عالم و همسايگان بي شمار و ارتباط با آبراه هاي بزرگ جهان، موقعيتي به کشور بخشيده است که تحريم فقط مي تواند يک شوخي مضحک باشد. لذا دولت بايد با اتکا به سياست هاي اقتصاد مقاومتي، مسير ايستادگي در برابر آمريکاي جهانخوار را با پشتيباني ملت طي کند.
دومين مأموريت دولت، تعامل گسترده با جهان است. دولت طبق برنامه چشم انداز بيست ساله موظف به تعامل با جهان است. روابط جمهوري اسلامي طي چهار دهه گذشته هيچ گاه با جهان قطع نبوده است. آمريکا و اسرائيل، همه جهان نيستند. لذا وزارت امور خارجه ما موظف است سطح روابط با همه کشورهاي دنيا به ويژه همسايگانمان را بر اساس احترام متقابل و نيز مبتني بر مصالح و منافع ملي تنظيم نمايد. اين روابط بايد متکي بر تعامل سازنده باشد تا ما بر اساس آن بتوانيم کمک هايي را به کشورهايي بدهيم و متقابلاً کمک هايي را دريافت کنيم.
سومين مأموريت دولت، ايستادن در برابر سلطه طلبي هاي دولت هاي زورگو به ويژه آمريکاست. تجربه تاريخي مبارزات يکصد ساله اخير ملت ايران و نيز تجربيات تاريخي ملت هايي که در برابر استکبار ايستاده اند
نشان مي دهد هزينه ايستادنشان به مراتب کمتر از هزينه سازش و تسليم است. دشمنان پس از تسليم، هيچ حيثيتي را براي دولت و ملت باقي نمي گذارند. آنها با بلعيدن ذخاير مادي و معنوي ملت، چيزي براي منافع ملي باقي نخواهند گذاشت. بي ترديد، ايستادن در برابر آمريکا فقط يک راه بيشتر ندارد و آن تکيه بر قدرت ملت است. قدرت ملت در وحدت ملي و انسجام اسلامي تجلي مي يابد. دولت براي اينکه بتواند بر قدرت ملت تکيه کند، بايد همه لوازم رفاه و آسايش مردم را مهيا کند و اجازه دهد مردم با سلايق مختلف، زندگي آرامي را در کنار يکديگر داشته باشند. به همين دليل رئيس جمهور بنا بر سوگندي که ياد مي کند، بايد رئيس همه ملت باشد تا بتواند پاسدار مذهب رسمي و نظام اسلامي و قانون اساسي باشد و از منافع ملي دفاع کند.
آمريکا امروز در برابر دين و استقلال ما ايستاده است و وقيح تر از گذشته عمل مي کند. آمريکا در دوران ترامپ، نقاب از چهره برداشته است و متجاوزتر از گذشته، خودنمايي مي کند. آمريکا امروز نه قابل مذاکره است نه قابل اعتماد! لذا بايد از صفحه رادار تعامل دولت ما با کشورهاي جهان، محو شود.
آمريکا ديگر قادر به ايجاد سامانه اي به نام جامعه جهاني نيست. مذاکرات برجام و بدعهدي هاي آمريکا نشان داد که 5+1
نمي توانند جامعه جهاني را نمايندگي کنند. دکور اين تصوير از جامعه جهاني به هم ريخته است. امروز آمريکا، روسيه را در کنار ايران نشانده و خنجر تحريم را به پيکر هر دو کشور فرو کرده است. ترامپ، رؤساي جمهور گذشته آمريکا را احمق خوانده است، چرا که اجازه دادند چين يک قدرت بزرگ اقتصادي شود به طوري که آمريکا نتواند آن کشور را تحريم کند. امروز ماه عسل روابط اروپا با آمريکا با بدمستي هاي ترامپ به پايان رسيده است. بنا بر اين بهترين فرصت براي تعامل ايران با جهان منهاي آمريکاست. دولت بايد هنر ديپلماسي خود را در اين نقطه مهم، متمرکز کند.
نظر شما